رسول مولتان

گاهی اوقات انسان بعضی از واژه ها را به اندازه تحت اللفظی‌اش، درک و حس می‌کند.واضح است که آشنایی با آن و فهم از آن، برایش محدود است.
و اما هنگامی می‌رسد که انسان با آن واژه‌ها زندگی می‌کند و روح خود را با روح آن معانی، می‌آمیزاند.
و آن‌گاه دیگر محدودیتی نیست، که دنیایی دیگر است، حال و هوایی دیگر است و به قولی عالمی دیگر...و از جمله آن واژه ها
هجرت است و غربت...
برای من حقیر، تا کنون ابوذر فقط یک نام بوده و ربذه فقط یک مکان. و اینک آرام آرام فهیمده‌ام که ابوذر تنها یک نام نیست؛ بلکه روحی است به بلندی همه غریبان و بی‌کسان، و ربذه تنها یک مکان محدود نیست؛ بلکه فضایی است برای تمام غریبان. و حقیقتا چه عالمی است این عالم ابوذر و ربذه!
که هم یک بیابان بی کسی است و هم بارش عطر کرامت.



#کتاب
#رسول_مولتان
#روایتی_از_زندگی_سردار_فرهنگی
#شهید_سید_محمد_علی_رحیمی
به روایت همسر شهید: #مریم_قاسمی_زهد
به کوشش: #زینب_عرفانیان
دیدگاه ها (۰)

گمشده مزار شریف

رویای نیمه شب

رحمت واسعه

حق السکوت

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط